نماز، سرود فرشتگان
اى داستان زلف توام، شب دراز كن
وز نيمه شب، دريچه صبحم فراز كن
تا آسمان خم شده با اشك اختران
ديدم بر آستان تو راز و نياز كن
از سوز دل به زمزمه دمساز مى شويم
با بلبلان شب همه شب نغمه ساز كن
زنگ شتر نوازم و آهنگ كاروان
اى آروزى حج و سفر در حجاز كن
صبح است، چشم و چشمك اين اختران بيند
اى غنچه هاى گل به رخت چشم باز كن
وقت است دست و روى بشويم نماز را
مريم نشسته بر لب جو، دستنماز كن
آفاق و كوه و جنگل و دريا هر چه هست
بينم به گرد كعبه كويت، نماز كن
هر جلوه اى به چشم حقيقت جمال توست
ما عاجزان، نظاره به چشم حجاز كن
سرو چمن نهاده بر اين در، سر نياز
اى سر كشى به قامت چون سرو ناز كن
تا روزه ام به مرتع افلاك مى چرم
آرى ! رسن دراز بود ترك آز كن
آرى من اهل رازم و دست طلب دراز
هر نيمه شب به درگه داناى راز كن
اى آه فرشتگان و سرود فرشتگان
پرچم به بام عرش، تو در اهتزاز كن
دستى گره به كار من ناتوان زده است
بفرست ناخنى، گره از كار باز كن
چو شهسوار طبع تو هم كيست شهريار
تا تيغ و توسن تترى تركتاز كن
استاد محمد حسين شهريار (1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ديوان استاد محمد حسين شهريار